محل تبلیغات شما
امروز از اون روز هاست که از شب قبل به گذشته فکر میکنم.به نظرم فکر کردن بهش بعضی مواقع بد نیست.حتی اینکه دلم برای گذشته تنگ شده،خودم رو سرزنش نمیکنم بابت اینکه دلم برای چیزهای اشتباه تنگ شده.
اهمیت داشتن خیلی حس خوبیه ،از بین رفتند بهترین رفیق،دوست و حتی زندگی من.
کاشکی همشون باهم میرفتند ولی وقتی خورده ،خورده میرند بیشتر دلم براشون تنگ میشه.
نمیخوام پرستیژ بیارم موفقم و من میتونم فراموش کنم نه میخوام واقعا بگم .دلم برای خیلی چیز ها تنگ شده.حتی نمیخوام بگم دیگه بهشون نمیرسم میدونم نمیرسم به اون چیز های گذشته .کاریم نمیتونم انجام بدم .مینویسم تا حداقل با یکی صحبت کرده باشم و بروز داده باشم این حل بد رو که رو دلم سرباز نکنه.
دلم میخواد بارون بباره و یک کتابخونه قدیمی جادویی باشه و من کل روزم رو اونجا بگزرونم.
دلم برای اهمیت داشتن،خنده هام،ودست هایی که نیستند تنگ شده.میدونم اینها مادیاته میدونم خودمم به این چیزا اهمیت نمیدم اما نمیشه یکسری چیز هارو توضیح داد.نبایدم گفت براش راه حل هست فقط باید باهاش بسوزی بعضی مواقع که حتی این حس هم خوبه.حس میکنم یکی داره الان بهم فکر میکنه و الان دارم از درون میسوزم.وقتی یکی اسمم رو تو ذهنش صدا میکنه قلبم فشرده میشه.جادویی نیست اما مثل تموم خواب هام که واقعی شدن وقتی یکی اسمم رو صدا میزنه،وقتی یک خاطره باهام رو تو ذهنش مرور میکنه قلبم به درد میاد.واقعا امروز از اون روز هاییه ترس کل وجودم رو گرفته .امروز دلم بدجوری تو دریام غرق شده:)بعضی چیز ها رو فقط باید نگه داشت .وحشتناکه .

کتاب های کتابخونه ام:)

امروز سخت و آینده ای روشن

دردی که گاهی سراغم میاد

رو ,دلم ,تنگ ,یکی ,حس ,میدونم ,دلم برای ,تنگ شده ,تو ذهنش ,میکنه قلبم ,اینکه دلم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهترین تحقیق های دانشگاهی Moein Aghazadeh تنهایی های من ( پریسا ) پیام آوران عاشورا - شهدای سرچاه کتاب و تحریر گلشن،میدان بزرگ وسط رضوان شهر(بلواربعثت)/شعبه دوم بلوار باهنر جنب چاپ گلشن oracsumricht asbrachenys رویای کودکی بهترین نرم افزار های جدید beilbumorre