محل تبلیغات شما
-اگه یه روزتوی یک مصاحبه ازم بپرسن چرا نوشتن؟
خب قطعا خیلی جواب براش دارم ، اما یک لحظه  زندگیم همیشه تو ذهنمه.
همون موقع ها که فهمیدم تنها باید به خودم تکیه کنم.
اما میگم چون تنها چیزیه که میتونم بی و برو برگرد همیشه داشته باشمش.
اگه نابینا بشم لمس میکنم اگه ناشنوا بشم می بینم و همچنان تو ذهنم مینویسمشون.
همیشه تئوری های ذهنم روشنه.
می بینه ، لمس میکنه ، حسشون میکنه و در نهایت حک میشه.
- اگه ازم بپرسن از کجا شروع شد؟
هزاران لحظه رو یادم میاد اما میگم :همون موقع که فهمیدم دست هام بهشون عادت کرده.به چیدن حروف و خلق کلماتی که تا ابد برجا میمونن برعکس من.
اما در آخر مصاحبه امیدوارم که ازم بپرسن مگه نوشتن چی داره؟
و من دوباره یاد تمام پشت صحنه ها و هزاران بار تکرار کردن موضوع و جمله هام  میوفتم  تا زمانیکه برسم به کاغذی تا بتونم خلقشون کنم.
اما جواب میدم نوشتن منه!من
اما حسرت نپرسیدنش میمونه تو دلم :)
و در آخر میفهمم زندگی رشته لحظاته
اما هنوزم نتونستم خیلی از لحظات رو زندگی کنم.
هنوزم مثل تخیلاتم نیستم.
هنوزم فرار میکنم.



کتاب های کتابخونه ام:)

امروز سخت و آینده ای روشن

دردی که گاهی سراغم میاد

، ,تو ,هنوزم ,اگه ,بپرسن ,کنم ,ازم بپرسن ,و در ,کنم اما ,در آخر ,اما میگم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

rireftafi معرفی مشاهیر و بزرگان اشعار نسرین حسینی خبر بین Katie's style اخبار موبایل شهادت سرای فاریاب کرمان فروشگاه اینترنتی پوشاک سایز بزرگ سکسن ذهن های جنایتکار. صدای تازه