در همین روزهایی که ناامیدی ان را فراگرفته
شمعی شعله ور میشود
شمعی که شعله اش هنوز برایم وجود خارجی ندارد.
میدانم ان شمع هست اما برای من نیست:)
گرانی گرانی گرانی و گرانی چیست که من را ارزان کرده؟
موجودیت و نفس کشیدن ارزشش فراتر از این هاست!
می خندم اما دیگر کسی نیست که به درونم بنگرد. شاید باید در پارادوکس های زندگیم نگاهی به انی کنم که نیست.
دیگر منی را نمیشناسد که بگوید و بگوید و من بخندم .عجب سخت است که نمیدانی چه میخواهی:)
توجه؟لطف؟ مهربانی؟صحبت ؟
دلت از زمین و زمان گله مند است .
دوروز سه روز اینگونه میگزرد و تو با دردهایت که دوباره به سراغت امده است از زمین و زمان گله مندی اما میخندی.میخندی تا قوی باشی
تا بهتر حروف ها بخندند و تو در این میان انی هستی که مضاف الیه هم نیست چه برسد به صفت:)
و گله ها میگزرد و من بی دوا مانده به نوشتن ادامه میدهم
گرانی ,گله ,روز ,ها ,زمین ,انی ,در این ,زمین و ,از زمین ,و زمان ,گرانی گرانی
درباره این سایت